مدیران شرکتها با بحران روبرو شدهاند. حدود یکسوم کارمندان به مدیریت بیاعتمادند. علاوهبراین، امروزه کارفرمایان مجبورند نیازهای افراد نسل هزاره را نیز برآورده کنند. هر فرد نسل هزاره، پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه تا پیش از ۳۲ سالگی، بهطور میانگین، چهار بار شغل عوض میکند. همچنین بیشترِ افراد نسل هزاره در موقعیت شغلی فعلیشان احساس توانمندی نمیکنند.
واضح است که بسیاری از مدیران در ایجاد حس اعتماد و وفاداری در کارمندانشان ناکام ماندهاند. خوشبختانه، این وضعیت قابل تغییر است. مدیرانی که تواناییهای رهبری فوقالعادهای از خود نشان میدهند، میتوانند برای دستیابی به اهداف فوقالعاده برای تیمشان الهامبخش باشند.
۱- اشتیاق صادقانه
نمیتوان اشتیاق حقیقی نسبت به یک کسبوکار، محصولات و رسالتش را صحنهسازی و تظاهر کرد. کارمندان اشتیاق تصنعی را از صد فرسخی تشخیص میدهند. اما وقتی اشتیاق و علاقه مدیر حقیقی باشد به دیگران هم سرایت میکند. مثلا، یکی از همکاران مراحل اولیه پروژه اسپیس ایکس با ایلان ماسک گفت محرک واقعی موفقیت این پروژه اشتیاق ماسک برای سفر به فضا بود.
۲- صداقت
رهبران بزرگ چه بخواهند کسی را برای موفقیتی که بهدست آورده تشویق کنند، چه اشتباهاتش را گوشزد کنند و چه بخواهند ایمنی و کیفیت را در اولویت قرار دهند، همواره صداقت بهخرج میدهند حتی اگر این بهترین گزینه برای به سرانجام رساندن یک پروژه نبوده یا پای سود و زیان شرکت در میان باشد.
«اگر افراد گواهی بر بیصداقتی مدیران بیابند احتمال جبران خسارت بهبار آمده بسیار اندک خواهد بود».
۳- مهارتهای ارتباطی عالی
مدیران باید بتوانند به افراد زیردستشان انگیزه دهند و آنها را راهنمایی و کنترل کنند. اگر مهارتهای ارتباطی خوبی نداشته باشند نمیتوانند به هیچیک از این اهداف دست پیدا کنند. علاوهبراین، ارتباطات ضعیف میتواند به نتایج ضعیف منجر شود.
مدیرانی که نمیتوانند این مهارتها را بهدست آورند معمولا ضعیف و بدون قاطعیت بهنظر میرسند. همچنین باید بهیاد داشت که گوش کردن بخشی جداییناپذیر از ارتباط است.
۴- وفاداری
بهترین مدیران میدانند که وفاداری حقیقی دوجانبه است. برای همین هم وفاداری خود را به شیوهای ملموس که به نفع عضو تیمشان باشد، ابراز میکنند. وفاداری حقیقی یعنی مطمئن شدن از اینکه تمام اعضای تیم هرآنچه نیاز است برای انجام کارشان در اختیار دارند. یعنی هنگام بحران و تعارض کنارِ اعضای تیم ایستادن. «مدیران بزرگ خود را در خدمت تیمشان میبینند. کارمندانی که وفاداری مدیرشان را باور میکنند به احتمال بالاتری در مواقع نیاز از خود وفاداری نشان میدهند».
۵- قاطعیت
قدرت تصمیمگیری یک مدیر خوب صرفا به شرایطش محدود نیست. یک مدیر خوب، ریسک تصمیمگیری را میپذیرد و با آگاهی به اینکه اگر مشکلی پیش بیاید باید پیش از همه و بیشتر از دیگران خود را مسئول بداند تصمیمگیری میکند.
علاوهبراین، مدیرانی که قاطع نیستند اغلب تاثیرگذار هم نیستند. تلاش بیش از حد برای رسیدن به تصمیمِ جمعی میتواند تاثیر منفی داشته باشد. بسیاری از مدیران بهجای اینکه تصمیمگیری کنند، اجازه میدهند بحث ادامه پیدا کند و به تدریج تصمیمی چهل تکه حاصل میشود که رضایت هیچ کس را جلب نمیکند.
۶- توانایی مدیریت
بسیاری از سازمانها سعی میکنند از کسانی که صرفا کارشان را خوب بلدند مدیر بسازند. در واقع کسانی که کارکنان خوبی هستند اغلب ویژگیهای برجستهای دارند. آنها افرادی هستند که محصولات و خدمات شرکت را خیلی خوب میشناسند. و اهداف، فرایندها و محصولات شرکت را درک میکنند.
از طرف دیگر، اینکه کسی کارش را خوب بلد باشد به این معنی نیست که سایر تواناییهای لازم یک مدیر را داراست. مثلا آیا میتواند الهامبخش باشد، به دیگران انگیزه دهد، دیگران را راهنمایی کند و آموزششان دهد؟ در لیگ برتر بیسبال با اینکه همه مربیها سابقه بازی در لیگ برتر را دارند، لزوما بهترین بازیکنان به موفقترین مربیها تبدیل نمیشوند.
۷- توانمندسازی
یک مدیر خوب به تواناییاش برای آموزش و رشد کارمندان زیردستش ایمان دارد. برای همین هم میخواهد افرادش را برای عملکرد مستقل، توانمند کند. این مسئله از این نشات میگیرد که مدیر مطمئن است اعضای تیمش برای رویارویی با هر چالشی کاملا آمادهاند. وقتی کارمندان توانا میشوند، احتمال اینکه تصمیماتشان هم به نفع شرکت و هم به سود مشتری باشد، بیشتر است.
۸- کاریزما
در یک کلام، احتمال اینکه افراد از کسانی که دوست دارند، پیروی کنند، بیشتر است. بهترین مدیران خوشصحبت، خونگرم و صمیمی هستند و صادقانه به دیگران اهمیت میدهند.
«اشخاص در هر سطحی از سازمان میتوانند که باشند با چنین مدیری میتوانند راحت ارتباط برقرار کرده و از او پیروی کنند».
همه این ویژگیها برای مدیریت عالی کاملا ضروری است. بدون این ویژگیها، مدیران قادر نخواهند بود از حداکثر پتانسیلشان استفاده کنند. در نتیجه، کارمندانشان هم آن طور که باید نمیتوانند عمل کنند. برای همین، سازمانها باید بهترین راههای شناسایی و اعتلای این ویژگیهای ضروری در مدیران کنونی و رهبران در حال ظهور را یاد بگیرند.